آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

نگویید الو بگویید سلام

سلام

همواره پدر مدظله العالی همیشه وقتی از آشنایان در جوان تلفنشان میگن الو! سریعا می فرمایند که شما که شما رو میشناسید، به جای این واژه انگلیسی که از هلو به الو رسیده است، بگویید سلام! 

قشنگ تر و درست تر است اینجوری.

اینم خودش نوعی نصیحت است. یکم امروز تر!


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


چگونه سعادتمند شویم؟

در چهار کلمه است راه سعادتمند شدن، چهار کلمه که یک جمله ساده را تشکیل می دهند:

آنچه می دانید  عمل کنید


 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


در ادامه برای روشن تر شدن این جمله چند مثال ساده را  پدر نقل کردند:


مثلا امروز اوستا قدرت (نقاشی ترک زبان و بسیار خوش مشرب و با معرفت) تعریف کردند که در سن 12 سالگی داشتند زمین رو شخم میزدند، سنگی مزاحم بوده، برادر ایشون اون رو به زمین بغلی پرت میکند!


پدرشون میره و سنگ رو برمیداره و می اندازه در جوی، و میگه چرا انداختی آن زمین اگر میدانی خوب نیست؟ 


بله، همین قدر ساده است، آنچه می دانید عمل کنید


و شاهد قرآنی این راه سعادتمند شدن هم این آیه شریف است که:

لایکلف الله نفسا الا وسعها (+)


پدر همچنین اعتقاد دارند که عمل به آن چیزی که میدانی باعث می شود همه ی آنچه نمیدانی الهام شود و خداوند در این راه کمک راه خواهد بود انشالله.


مطئنا همه ی آنچه به نقل و بفرموده پدر نوشتم، شاخه ای از شاخه های تقوا دسته بندی می شوند، "تقوا" کلمه ای که دست یافتن به آن عین سعادت دنیا و آخرت است.


رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

    بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت


همچنین آیت الله بهجت (ره) نیز سخنرانی بسیار گیرا و زیبایی دقیقا با همین موضوع و مفهوم دارند که مطالعه آن و یا دیدن ویدئو آن سرشار از لطف و برکت و مهربانی است.


ایشان اینگونه شروع می کنند: « من عمل بما علم أورثه الله علم ما لا یعلم »   هر کسی به معلوماتش عمل کند، خداوند مجهولاتش را معلومات می کند به همان دلیلی که ... ( مطالعه تمام سخنرانی )  


پ ن: بفرموده پدر در 50 دقیقه بامداد با نیت رضایت خداوند و اطاعت محض از پدر دست بر قلم بردم تا نقلی از پدر در راستای تربیت دینی پسر 24 ساله اش را مکتوب کنم.


پ ن: مطمئنا شواهد بسیاری در تایید این حرف پدر گرامی در بین احادیث و روایت موجود می باشد که انشالله به متن اضافه خواهد شد. اگر هم توفیق آن نبود شما خواننده گرامی سعادت خواندن آنها و مهم تز از آن "عمل به آنها " را از دست ندهید انشالله.

پ ن: سایه تان مستدام که این روزها، در این سن بی داد غرور و منیت، تجربه جدیدی از شنیدن نصیحت های شما بدست آورده ام، تجربه بزرگ شدن، شنیدن نصیحت هایی بسیار جدی و گاه تند ولی احساس خلاف روال، احساس بزرگ شدن و بزرگ تحویل گرفته شدن. از عمر بنده کم باد و بر عمر شما و برکت افزون باد انشالله


راه میانبر، رستگاری در چند دقیقه

یادمه اون موقه های که نوجوون بودم، وقتی پدرم مردونه جلو خانواده و یا دونفری نصیحتم می کرد، دقیقا حس میکردم لحظه به لحظه دارم کوچیک میشم و آب میشم... حتی حس فیزیکی کوچیک شدن داشتم!


اما چند وقتی است هر وقت چه جلو خانواده و چه دونفری میشیم پدر و شروع می کنند رگباری نصیحت کردن، حس خوبی دارم ... حس میکنم دارم عصاره چند ده سال زندگی و تجربه رو رایگان هدیه می گیرم... و در اصل حس میکنم دارم بزرگ میشم...



امشب هم طبق راه و روشی که اخیرا به جدّ در پیش گرفتم، نشستم جستوجو کردن و محک زدن داستان نصیحت شنوی از منظر دین و شریعتم و به چه چیزهای جالب و قابل تاملی رسیدم... 

 یه هدیه 20.000 تومانی برای خرید از سایت باسلام برای شما خواننده گرامی: دریافت هدیه


امام جواد علیه السلام در این باره فرمودند:

اَلمُؤمِنُ یَحتاجُ إلى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوفیقٍ مِنَ اللّه  وَواعِظٍ مِن نَفسِهِ وَقَبُولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ؛

مؤمن نیازمند سه چیز است: توفیقى از پروردگار، پند دهنده اى از درون خویش و پذیرش از نصیحت کنندگان.


امام على علیه السلام:

لا واعِظَ أبلَغُ مِن النُّصحِ؛

هیچ واعـظـى مـؤثرتر از نصیحت نیست.


مَن قَبِلَ النَّصیحَةَ سَلِمَ مِنَ الفَضیحَةِ؛

هر کس نصیحت را بپذیرد، از رسوایى به سلامت مى ماند.


امام سجاد علیه السلام:

و أَمّا حَقُّ النّاصِحِ فَأَن تَلینَ لَهُ جَناحَکَ ثُمَّ تَشرَئِبَّ لَهُ قَلبُکَ وَتَفتَحَ لَهُ سَمعَکَ حَتّى تَفهَمَ عَنهُ نَصیحَتَهُ ثُمَّ تَنظُرُ فیها فَإن کانَ وُفِّقَ فیها لِلصَّوابِ حَمِدتَ اللّه  عَلى ذلِکَ وَقَبِلتَ مِنهُ وَعَرَفتَ لَهُ نَصیحَتَهُ... ؛

حقّ نصیحت کننده این است که نسبت به او فروتنى کنى، دل را براى فهم نصیحتش آماده نمایى و به سخنانش گوش دهى و اگر گفتارش درست بود خدا را شکر گویى و بپذیرى و حق شناسى کنى... .


پس چقدر خوبه مسلمون باشیم، مسلمان واقعی، به قول پدر به اون چیزی که میدونیم علم کنیم که خدا هرآنچه نمیدونیم رو بهمون الهام میکنه انشاءالله و در راه زندگی مون قرار میده...


شاهد و تایید این حرف پدر هم این حدیث:

پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

تقوای کامل این است که آنچه نمی‌دانی یاد بگیری و به آنچه می‌دانی عمل کنی. (میزان‌الحکمه/4/3638)


و در نهایت حرف اول و آخر را خداوند کریم در تایید درستی مطالب ذکر شده، در قرآن کریم می فرماید:

مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ( معنی و ادامه آیه ) ...

مَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُعْظِمْ لَهُ أَجْرًا  ( معنی و ادامه آیه ) ...

مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا ...


رستگاری سخت نیست، همین چند دقیقه نصیحت شنیدن ها از پدرمادر، استاد و معلم، عالم و واعض، رهبر و ولی، امام معصوم و در نهایت خداوند کریم است..


منبع احادیث


تفاوت نقش ستون و هوا در خانواده

توی خانواده همواره یک ستون محکم نیاز هست که زندگی رو روش بنا کرد و دیوارها رو بهش تکیه داد

دیوارهایی مستحکم که بتوانند طبقه ها بار زندگی رو حمل کنند


این سختی و سنگی نیازمندی یک مرد هست، همین است که تصمیم های مردها همواره قاطع و خیلی سنگین است، همینه که خشن هستند، همینه... اصلا لازمه، خلقت خدا مگه میشه بی حکمت باشه؟


ایجا زن و مادر خونه، نقش هوا داره، هوایی روح بخش که نیازی بی نظر است برای با طراوت بودن و شاداب شدن و نورانی شدن این خونه


خلاصه اینکه پدر ستون و مادر هوای خانواده است... 


حالا با این توصیف ها که تفاوت خلقت این دو مخلوق رو می رسونه، مرسیم به نقش پدر و مادر، مادر نقش برجسته ای در فضای عاطفی خانواده، تربیت و رشد فرزندان دارد.


 به نظر من تربیتی که پایه های آن برای توسط پدر گذاشته و توسط مادر به مرور زمان و آرام آرام و با آن شگردهای مادرانه تثبیت شود.


به همین ترتیب و دلیل است که در مواقع ضروری و اضطراری نقش اصلی به مرد سپرده می شود و نمی توان جز به حمایت عاطفی همسر (آن هم در صورت وجود حمایت عاطفی در آن شرایط!!) حساب کرد.


دقیقا به همان دلیلی که در بالا ذکر کردم، همان موضوع اصل خلقت و حکمت های خداوندی...


این ها رو می توانم به خوبی در اطراف خود ببینم که در مواقعی که به شدت بر سر دو راهی می مانم، هرچه بیشتر با قطب عاطفی خانواده مشورت می کنم و ابعاد مسئله را باز می کنم بیشتر ایشان هم سردرگم شده و به فواصل خیلی اندک در حد دقیقه پیشنهادهای متناقضی را فید بک می دهند... مثلا در دو راهی انتخا ازدواج


در حالی که قسمت سخت و استوار خانواده که همان پدر مد ظله العالی می باشند، مواضعی به شدت قاطع و راه گشا ارائه می دهند.


سبحان الله و الله اکبر  از چنین حکمت های پیچیده و دقیقی در خلقت. سبحان الله


مثالی داغه داغ عرض کنم که پدر بجای پیشنهاد های متناقض ریشه چند راه را به قاطعیت زدند و پیشنهادهایی داند مبنی بر اینکه هرکجا سخن کمتر بگویی به صلاح نزدیک تر است، آن هم با ذکر مثالی از خودشان در شرایط مشابه... پرسیدن مهریه از باجناق و جواب سنگین که بهتر بود نمی پرسیدند


در ادامه هم هرچه سوال را پیچیده تر کردم و راه حل خواستم، به راحتی برگشتند به پایه های ستون هایی که به لطف نان حلال کارگری گذاشته اند و گفتند:


و در نهایت باید با توکل صد درصد به خدا و سپردن کار به خدا پیش بروی که آن موقه هرآنچه شود به خیر وصلاح شماست... اشاره بهآن آیه مشهود که دوستش دارند: افوض امری الی الله


در پایان هم سعی کردند آنچه حضرت موسی دعا می کردند به درگاه حق را با معنی فارسی یاداوری کنند به من که بشوند محور و تمام راه من و آن چیزی نبود جز این آیه قرآن:


ربّ الشرح لی صدری و یسّرلی امری وحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی ...


بله...
حالا شما هم بگویید سبحان الله... از این همه حکمت و قدرت در خلقت 
فبای الاء ربکما تکذبان...

پ ن: این مطلب نقض نقش حیاتی مادر نمی کند چرا که تنها در این هوای آزاد است که می توان به راحتی درددل ها را گفت و فیدبک مناسب عاطفی دریافت کرد که بلکه کمی آرام شوی که همه حرف های دل خودت رو گفتی و یکی شنیده است که واقعا دلسوز است و جز صلاح تو نمی خواهد.

پ ن: سایه این ستون های سخت بالای سرتان مستدام و هوای منزلتان با طراوت و هر روز تازه تر از دیروز. 

پ ن: الحمدلله که اندک اعتقاداتی دارم و خدایی بزرگ که در سخت ترین شرایط با پناه بردن به آنها، می توان طعم لذت بخش آرامش در سختی ها را چشید و مزه مزه کرد...

پ ن تا بی نهایت بخاطر چنین خدایی: الحمدلله الحمدلله الحمدلله . . . 

هیچ و هیچ و هیچ

از شعرهای مورد علاقه پدر:


دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ

                                        ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

دانی که ز آدمی چه ماند پس مرگ؟

                                        لطف است و محبت است و باقی همه هیچ

قیمت هم کف بودن و تفاهم و گذشت و سازندگی

پدر در تنها جلسه خواستگاری و صحبت با مادر:

اگر شما آنچنان باشید که من و اعتقاداتم میخواهد، اگر هم وزن شما هم طلا قرار دهند، بازهم ارزش شما بیشتر است و اگر سرناسازگاری داشته باشید، کمتر از یک واله خاک ارزش نخواهید داشت! 


پ ن: به عمق و منظور توجه کنید و زمان و مکان چند دهه گذشته و در یک روستا بودن و فرهنگ آن زمان یزدی ها را هم در نظر بگیرید تا تنها به عمق مثبت این جمله ساده پی ببرید.

داستان شیرینی و شام گرفتن از رفقا به هر بهانه

سیستم رو روشن کردم، توییت های رفقا رو مرور می کردم که این توییت رو دیدم:


دارم افسردگی می‌گیرم؛ تا دیروز به هر بهانه‌ای سعی می‌کردم از خلق‌الله شام و نهار بگیرم؛ دیروز که کارت پایان خدمت‌م آمد موندم چکار کنم :| ...


که البته احتمالا کاملا شوخی و در راستای اطلاع رسانی پایان خدمت مقدس سربازی است به دوستان و آشنایان! اما همین توییت سر دراز دارد. 


خوب مثلا شما این + و این + ها رو ببینید، برچسب های شیرینی و شام توی یکی از شبکه های اجتماعی است، که در 99 درصد موارد به زور یا اختیار طرف نقد میشه :دی 


در بین روابط دوستانه حقیقی این دوسال گذشته من هم، نبوده کوچک ترین اتفاق خوب از جمله (خرید موبایل- لپ تاب - پدر شدن- خرید موتور- ماشین -ازدواج -فارغ التحصیلی و.... ) که کوچیک و بزرگ جمع بتونه از شیرینی دادن ش در بره، ینی شده به زور جنگ روانی و زورگیری مسلحانه و گروگان گیری شیرینی رو ازش گرفتند رفقا! 


قسمت جالب داستان اینجاست که، اون شخصی که لیدر این اغتشاش هاست همیشه، یهو میزنه و یه اتفاق خوبی براش میوفته، آخ حالا خودتون تصور کنید دیگه، اون یه نفره و صد نفر زخم خورده ازش  اگر از ده نفر شیرینی گرفته الان باید به 20 نفر شیرینی بده


اینجا اصل قضیه که شریک شدن در شادی دیگرانه (حتی به زور!) یا در حالت بهتر، شریک کردن دیگران در شادی خود هست، اصلا زیر ذره بین و سوال نیست، بلکه چقدر هم خوبه!


مسئله این است، که آیا گرفتن شیرینی قشنگ تره، یا دادن شیرینی در صورت امکان و قبول کردن رفقا به همان شکل؟ و مثلا اگر طرف هم شیرینی نداد رفقا با ابراز خوشحالی در کلام و رفتار هم کام خودشون رو شیرین کنند هم طرف مقابل؟ 


یادم میاد خیلی سال پیش، مثلا من به شوخی میگفتم فلانی ازدواج کرده بریم شیرینی بگیریم ازش، پدر جمله بالا رو به شکل های مختلف می گفتند، ، از افرادی نباش که از هرکسی برای هرچیزی شیرینی میگیرن، شاید طرف اون موقه یا حتی اون لحظه نداشته باشه و خجالت زده بشه و در آخر هم با خنده میگفتند هم اینکه از ده نفر شیرینی میگیری باید به صد نفر پس بدی 


توییت برادر سیدیونس اسباب این داستان نگاری شد تا تجربه شخصی خودم که دوسالی هست کاملا اونرو به چشم می بینم ولی پدر 7-8 سال پیش میگفتند رو بنویسم.


بله با همون دست که بگیری با همون دست ازت میگیرن :دی


پ ن1: یادمه لپ تاپ خریده بودم، اتفاقا نزدیک خونه بودم، ولی رفتم پیش رفقا تا در خوشحالی خودم شریک شون کنم، میدونستم هم برم شیرینی باید بدم، رفتم رسیدم، خسته از اون همه راه و گرما، نهار نخورده بودم و ساعت 4 داشت میشد، خلاصه رسیدم، لپ تاپ رو یکی از رفقا دید کنار اتاق، منم داشتم قامت می بستم، بعد از نماز مشاهده کردم که لپ تاپ به قطعه های مساوی تقسیم و تعدادی ش هیدن شده تا شیرینی بدم! ینی اصن یه وضعی، یه خورده اون ته دلم ناراحت شدم که آخه این چه کاریه رفقا! من که اومدم شیرینی بدم بهتون، الان با این وضع خستگی و از راه رسیده، نمیذارید هیچ کاری کنم تا برم شیرینی بخرم؟ دمتون گرم  خلاصه ما خریدیم و نوش جون کردند و کم کم پازل لپ تاب سرهم شد!  


اینه که میگم فرق داره شیرینی گرفتن، یا شیرینی داده شده رو خوردن. 


پ ن2: انشاءالله قسمت شه تابستونی بریم باپوس امام رضا... سید هم که همسایه ایشان و شیرینی به راه