شمرده شمرده با تو حرف می زنم

تمامی محبتی را که یک خالق می تواند به مخلوقش داشته باشد به من می دهی

تو مرا بخاطر این که در گذشته گناهی کرده ام، سرزنش نمی کنی

به عکس چون به تو پناه آورده ام مرا میبخشی

و من لبریز می شوم از عشق تو

و آن وقت قلبم برایت به تپش می افتد از بزرگی ات یاد می کنم

و حرف هایم را شمرده شمرده به تو می گویم

سلام میدهم به پیامبرانت

و به کسانی که بندگان خوبی برایت بوده اند

و شکرت را به جا می آورم

شکر ای خدای مهربات

شکر که با تمام بدی هایم مرا به حق خوبی هایت قبول می کنی ...

با تمام وجود دوستت دارم

تو هم مرا دوست بدار همچنان ...

تا ابد.


پ ن: از دوچرخه 16 آذر با اشک نوشته شد چرا که از حرف های دل خودم پیدایش کردم که به قلم دیگری نوشته شده بود.


پ ن: بی خدا هیچم، دقیقا هیچ