آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

سنگربانی را باید اول از دین شروع کرد، اعتقاد میجنگد نه سرباز !

سر صف های نماز، قبل و موقه اذان، همه به ترتیب یگان خودشون نشستند مرتب.


صدای اذان موذن و سپس اقامه امام جماعت پخش میشه، به قد قامه الصلاه میرسه، همه بلند می شوند....ناگهان تعدادی که کم نیستند،‌ صف های جلو رو خالی می کنند و می روند عقب صفوف می نشینند ...


خیلی ناراحت کنندست، بخصوص وقتی که یقین داری، هرچه پیروزی است در اسلام، مقرون اعتقادات دینی و اقامه علمی نماز و دین و همه برای خداوندی است که در نماز با او راز و نیاز می کنیم.


پ ن:‌ بازم دست شون درد نکنه نماز بقیه رو خراب نمی کنند با خالی نکردن!!


پ ن*:

کهنسال زخم خورده از غصه های شبانه سربازها

از سه سری نگهبانی که تا الان در دژبان دادم، دوتاش اسلحه خونه بود که نگهبانی دیشب زیر بارون حسابی صورت پذیرفت.


درب ش به سمت شرقه و دوتا درخت سمت شمالش قرار دارند، دوتا درخت با قطری نزدیک یا بیشتر از یک متر.


دفعه اول که کنارش بودم، تاریخ های اعزام، علامت لاک سفید رنگ تعداد نگهبانی ها و حروف انگلیسی رو به خوبی روش می دیدیم که نوشته و کنده کاری شده بودند، بعضی هاشون فکر کنم برای چندین سال پیش و خیلی قدیمی باشند، اینقدری که انگار قسمتی از درختند، شاید حتی ده 15 سال پیش و بیشتر، حروف S و H ی که در عمق درختند و کش آمدند بعلت رشد طولی درخت! حتی ...


روی درخت توی ارتفاع سه متری یه خطی مثل زخم شمشیر هم دیده میشه که اونم لطف شبانه سربازای نگهبان اونجاست احتمالا !


از اون جالب ترش، که دیشب مطمئن شدم، این که سربازا با سرلوله این درخت رو خشن سال هاست شب ها نوازش می کنند تا راحت بخوابه، برای همینه تا ارتفاع دو سه متری اش، دایره دایره هایی با عمق های مختلف، قدیمی و جدید دیده می شوند که شاید عقده های خالی شده، یا شوخی های شهرستانی نگهبان اسلحه خونست با درخت کهنسالی که سال هاست پاس اسلحه خانه را می دهد ....



جنبش نرم افزاری، تولید علم و اندیشیدن و نه الگو و اندیشه

امام خامنه ای در تاریخ 29 مهر ماه در سفری که به قم داشتند اصطلاح جدیدی را معرفی کردند که سبب جنب و جوشی در محافل علمی و مذهبی، حوزه و دانشگاه شد، حرکتی که همه تلاش داشتند و دارند که به هدف مد نظر ایشان نزدیک تر باشد.


عبارت " جنبش نرم افزاری


در این میان جای خالی تبیین روشن تر این پیام و دستور بسیار احساس می شود که چرا توسط اندیشمندان به خوبی و به اندازه کافی صورت نگرفته همچنان.

بسیاری چنین برداشت کردند باید الگوهایی را در روندهای علمی حوزه و دانشگاه ایجاد کرد و عده ای به پرورش و تبلیغ اندیشه ها همت گماردند در صورتی که الگوها همواره کامل و در هر زمان و مکان درست نیستند و از طرفی اندیشه ها به راحتی در علوم انسانی بخصوص با تغییر زمان و مکان، تغییر خواهند داشت. مانند دو نظریه پرداز انگلیسی که بعلت زندگی در دو شرایط متفاوت جنگ و صلح، حکومت سلطنتی و حکومت مردمی سالاری را پیشنهاد کردند.


به نظر می آید برای نزدیک تر شدن به رهنمود های رهبر عزیز کشور، نیاز است حوزه و دانشگاه کمر به رفع مشکل سی ساله کشور و انقلاب ببندند و آن چیزی نیز جز تولید بومی علم،‌ بخصوص علوم انسانی با توجه به دین و فرهنگ غنی کشور عزیزمان ایران.


چرا که اندیشیدن باعث تولید علم می شود و علمی که از الگوهای بی گانه با فرهنگ و مذهب و اندیشه های منقضی شده سرچشمه نگرفته،‌مطمئنا جنبشی را در کشور ایجاد خواهد کرد که همانا، همان "جنبش نرم افزاری" خواهد بود انشاءالله.





ای دوستان بی وفا

در خواب ناز بودم شبی

            دیدم کسی در میزند


در را گشودم روی او

           دیدم غم است در میزند


ای دوستان بی وفا

           از غم بیاموزید وفا


با آن همه بیگانگی

                 هرشب به من سر میزند


پ ن: یادمه توی ادبیات فارسی می خوندیم "غم" دو بار معنایی داره، منظورم توی این شعر اون خوبست.


پ ن: نکته بالا در بی وفایی دوستان شبهه ای وارد نمی کنه ها.


پ ن:‌ البته سوال کدوم دوستان هم سوال خوبیه!

ویوی میدان ورزش صبحگاهی

حیف از اون همه صحنه قشنگ و زیبای طبیعی و نظامی که توی آموزشی و یگان بود و هست و دوربینی نیست که ثبت شون کنی.


میدان صبحگاهی رو بصورت مستطیلی شکل، طول بسمت شمال با 4-8 درجه شیب در نظر بگیرید که وقتی جنوب ش قرار می گیری، وسط میدان پرچم ایران سرافراز در باد جولان میده و شمال میدان بالا سر درخت های سر به فلک کشیده چنار و کاج که پشتش یه زمین چمن هست، یکم بسمت چب برج میلاد دیده میشه و پشت ش کوها به وضوح دیده می شوند، سمت راست برج میلاد هم کو های پر از برف با قشنگی خاصی دیده میشن، آسمون هم آبی ...، یه سوز خاص زمستونه میاد ولی توی میدون ورزش و ر‍ژه ده دوازده یگان بزرگ با رنگ لباس های مختلف می بینی که هماهنگ و با انرژی دارند ورزش می کنند، و چه قشنگه نرمش های هماهنگ با نماهنگ های قشنگ ورزشی با صدای آروم ولی رسای ضربه پا و دست ها که قسمتی از ورزش و نرمشند توی میدون صبحگاه ....

نه همین لباس و مسلک زیباست نشان ...

هیچ موقه نتونستم درک کنم و یا به خودم بقبولونم که چرا توی دانشگاه ها، اینقدر بچه های دانشکده ها و رشته های مختلف برای خودشون مرز بندی دارند و دیگران رو شریک نمی کنند...


هنوز اون مسئله دقیقا حل نشده همین قضیه رو توی خدمت داریم، سربازایی که همه برای یک قسمت هستند، مثلا قرارگاه، بعد مامور می شوند به یک قسمت، مثل ستاد و کارای ادرای، چرا وقتی توی دو قسمت مختلف هستند مرز میذارن و سرباز اینا اونجا لقب می گیرند و بیشتر به خودی کمک می کنند ...


پ ن: بنی آدم اعضای یکدیگرند  ..... چو عضوی ......  نماند قرار ....


پ ن: اگر اینطور نبود احتمالا تا الان اشتغال گرفته بودم، حرفی از ارشد نشنیده بودم و ...


پ ن: هر چی خدا خواد ...