آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

آسمان مال آن هاست

وب سایت حسین محمدی نصرآبادی

احساس استغفرالله ربی و اتوب الیک !

سلام علیک


احساس استغفرالله ربی و اتوب الیک بعد از مدت زیادی در گیری بین قوای چدگانه با مهر دیوان عالی و مجلس شورای عقل و دل و هوس و مشتقات، با نظارت شورای نگهبان وجدان به قانون اساسی اخلاقیات من پیوست!


البته فکر میکنم، آخه این تصویب ها مثل دنیای حقیق نیست، گاه قدرت اعضای مجلس اینقدر زیاد میشه ( مثل حق وتون متوی بروبکس آمریلا توی سازمانای بین المللی) که به اجرا رسوندنش فقط و فقط نیاز به کمک خدا و بندگان بزرگ خدا داره.


انشاءالله بعد مدتی رایحه ی هدایت دوباره بهم بوزه و درخت رو به خزون وجود شادابم رو سبز کنه تا زیر سایه سارش بندگی خدا رو بکنم، نه بندگی اعضای ظالین شوراهای وجود خاکی رو.

به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی! اما چه سود .....؟

سلام


قدیما نوشتن ها و نوشته های روی کاغذهای بی ارزش آنقدر برای دو طرف ارزش داشت و آنقدر واقعی بود که می شد با تمام وجود لمس کنی.


واقعی بود انگار نامه و تک تک حروفش از عمق وجود بلند شده که بر عمق وجود میشینه.


اما حیف که دیگه وقتی روی کاغذهای بی پایان که گاه ارشیو میشن یا به تاریخ می پیوندند چیز های نوشته میشه که شاید ادعا میشه از دل برآمده ....

نمی توان در حقیقت ذره از اونها رو حس کرد، ذره ای ...


اما من! هنوز هرچیزی که بگم رو از ته وجودم میگم و پاش هستم

دنیای الکترونکیم رو مثل دنیای حقیقی می دونم و براش به همون اندازه احترام و اعتماد قائل هستم، امیدوارم تا همیشه پایدار بمونه، پایدار ....

پی نوشت: . . . . !

خاطرات کاغذی ...

سلام


گاهی موقه ها خیلی دلم می گیره که چرا باید قشنگ ترین سال های زندگی و جوونیم، سال های درس و دانشگاه و دوستی های قشنگ و پرونده ی دانشگاهم مثل خاطرات کاغذی باشند ...!


مثل تصویرهای خیلی قشنگی که روی کاغذ ها کشیده میشن ...

وقتی می بینی شون خیلی قشنگ هستند و خوشحال کننده شاید

اما وقتی می خوای از اون بالا بیای پایین و بشینی کنارشون ... فقط می تونی سیاهی هایی رو روی کاغذ افقی کنار خودت ببینی


چه دوست های خوب و دوست داشتنی ای که توی این دوسال دانشجو بودن در آموزش الکترونیک پیدا کردم و باهاشون خاطره دارم


خاطراتی که وقتی می خوام بشینم کنارشون، مرورشون کنم و یا حتی با بیاد آوردن صدا، صورت ها و طرز حرف زدن و برخوردهاشون و حتی سبک لباس پوشیدنشون، یکم ارامش پیدا کنم و خاطرات برام زنده بشن ...

هیچی ندارم جز یه آرشیو از دست رفته ی مسنجر یا حرف و گفته هاشون توی سایت های ارتباط اجتماعی


خیلی برام سنگینه موقعی که می خوام حتی یه کوچلو خاطرات شیرین و قشنگمون رو حقیقی داشته باشم و برای خودم زنده کنم ... اما نیست که نیست :-< :(( =((

کاش وقتی این همه توی دوستی ادعای سرمایه گزاری می کنیم یکم هم به خاطرات مون بها بدیم

خاطراتی که روزگاری باهامون خواهند ماند ...

اولین شب جمعه ماه رجب شب آرزوهاست ...

سلام علیکم


امشب یه شب قشنگه که همه آرزوش رو  دارند.

شب بر آورده شدن آرزوها.

شبی که با تمام وجود می تونیم با بهانه ی لیله الرغائب بودنش با خدای و مولای خودمون صحبت کنیم.

خود خدا می دونه تو دلم پر از آرزوهای بزرگ و قشنگ مثل رویاست، آرزوهایی که قراره همش برای دوست های عزیز و مهربان و واقعی من باشه،برای بنده های تک خدا، هرچی ش هم موند باهم شریک باشیم.

امشب آرزو خواهم کرد همه تن سالم و دل خوشی داشته باشیم...

آرزو می کنم تن سالم و عمر با عزت و با برکتی که تا دنیا دنیاست تا خدا خداست برامون بمونه و صبح تا شب و شب تا صبح شکرش رو به درگاه خدا به جا بیاریم.

آرزو می کنم توی درس و کار و زندگی مون موفق باشیم و هر روز وسیله ی خدا باشیم برای روزی رساندن به بنده های خدا و گرفتن دست بنده های خدا، و داشته باشیم و فوج فوج زکاتش رو بدیم.

آرزو می کنم مهر و محبت مون بواسطه ی مهر و محبت خدا توی دل همه ی بنده های پاک و مهربون خدا جا داشته باشه و در دنیا و آخرت جلو خلق با عرت زندگی کنیم.

آرزو می کنم خدا هرچی آرزوی خوب توی این شب قشنگ میشه رو برای من و دوستانم برآورده کنه.

خدای مهربان تو بزرگ و رحمان و رحیمی، تو پروردگار و رب ما هستی، به همه ی صفات بزرگت قسمِت می دهم، کمک کن بنده های خوبی برایت باشیم و تک تک اعضا و جوارحمون لحظه به لحظه ذکرت رو بگن و ولاغیر.

الحمدلله رب العالمین که خدا دوستای خوبی بهم داد که اگر امروز رو از دست دادم و روزه نگرفتم، حداقل باعث شدند شب آروزها رو از دست ندم.